معنی قبول کردن

لغت نامه دهخدا

قبول کردن

قبول کردن. [ق َ ک َ دَ] (مص مرکب) اجابت کردن. || راضی شدن. || پذیرفتن. || پسندیدن. || تسلیم شدن. || مطیع گردیدن. (ناظم الاطباء).


خرقه قبول کردن...

خرقه قبول کردن. [خ ِ ق َ / ق ِق َ ک َ دَ] (مص مرکب) جانشین مرشد شدن:
چندان بمان که خرقه ٔ ازرق کند قبول
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش.
حافظ.

فارسی به انگلیسی

قبول‌ کردن‌

Admission, Admit, Adopt, Agree, Accept, Allow, Allowance, Grant, Own, Recognize, Take, Undertake

مترادف و متضاد زبان فارسی

قبول کردن

اجابت کردن، پذیرفتن، پسندیدن، تصدیق کردن، راضی‌شدن، رضایت‌دادن،
(متضاد) رد کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

قبول کردن

اجابت کردن، پذیرفتن، تسلیم شدن

فرهنگ فارسی آزاد

قبول

قَبُول- قُبُوْل، (قَبِلَ- یَقْبَلُ) پذیرفتن و قبول کردن- تصدیق کردن،

حل جدول

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قبول کردن

پذیرفتن

واژه پیشنهادی

قبول کردن

اندر پذیرفتن

گردن نهادن

پذیرفتن

فرهنگ معین

قبول کردن

(~. کَ دَ) [ع - فا.] (مص م.) پسندیدن، پذیرفتن.

فارسی به عربی

قبول کردن

اتفاقیه، اقبل، تبن، ترخیص، سل

فارسی به آلمانی

قبول کردن

Adoptieren, Annehmen, Uebereinstimmung, Akzeptieren

فرهنگ عمید

قبول

پذیرفتن و گرفتن چیزی،
گفتار کسی را به‌راستی و درستی پذیرفتن،
(صفت) پذیرفته،
* قبول افتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] پذیرفته شدن، مقبول واقع شدن: صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ: ۴۷۲)،
* قبول شدن: (مصدر لازم) پذیرفته شدن،
* قبول کردن: (مصدر متعدی) پذیرفتن،

عربی به فارسی

قبول

پذیرش , قبولی حواله , حواله ء قبول شده , قبول معنی عرف , معنی مصطلح

معادل ابجد

قبول کردن

412

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری